باید به این واقعیت مسلّم توجه داشت که مسکن نه به عنوان سرپناه بلکه به مثابه وسیلهای است که میبایست معیارهای اساسی لازم برای ایجاد پیوند بین زندگی خانواده و محیط را دارا باشد. واحد مسکونی محور اصلی زندگی والدین و فرزندان است و باید شامل فضای کافی برای غذا(تهیه، مصرف و ذخیره)، دورهم نشستن،خوابیدن،فعالیت های فردی از قبیل انجام تکالیف اعضاء و کوشش های دیگر باشد، مسکن بر بهرهوری و ثبات خانواده تأثیر میگذارد و احساس عزّت و سربلندی و نیز حاکمیت امنیت و آسایش بر ساکنین آن باید تحقق یابد. امروزه در برخی از کشورهای توسعه یافته انسان تبدیل به ماشینی برای فعالیتهای اقتصادی شده است، در شهرهایی چون توکیو،پاریس،لندن به دلیل کمبود فضای ساخت وساز و جمعیت زیاد به زندگی در میکرو آپارتمانهایی به مساحت هشت متر روبهرو شدهاند. آپارتمانهایی که مشکلات زیادی از جمله مشکلات اخلاقی، پزشکی، مصرف زیاد انرژی، افسردگی و بی نشاطی و کاهش نسل را برای ساکنان به ارمغان میآورد امروزه آنقدر کوچک شدهاند که انسان را به صورت مستقیم هدف قرار داده است و او را تبدیل به ماشینی برای زندگی کرده است. انسانی که خلیفه الهی در زمین است و به عنوان اشرف مخلوقات نام برده میشود.
آیا معماری مدرن ضد خانواده است؟!
چنانچه در این بخش از مجله چی اشاره کرده ایم، ما با پذیرفتن معماری مدرن در واقع پذیرفتهایم که خانه مولد که در فرهنگ اسلامی باید به آن میرسیدیم را تبدیل کردیم به سلول مصرف جامعه. در واقع خانهای که ظرفیت تولید اقتصادی و تولید علم و روابط اجتماعی داشته را از زن گرفتهایم و به او یک سری مکعب سیمانی منفعل و منقطع از دیگران دادهایم. این سبک خانه که به قول معروف جهانی لوکوربوزیه، پارکینگ انسانی نام دارد کاملا متناسب با فرهنگ سرمایهداریست اما ما در جامعه اسلامی با چشم بسته پذیرفتهایم. علاوه بر آن محله محوریست که در آن یک سری تعاونیهای رایگان و خودجوش زنانه شکل میگرفته است و به شدت تضمین کننده سلامت روانی زن و آسایش او هست. در سنت ما، زنها در محله یک سری شبکههای اجتماع، شبکههای اجتماعی خودجوش و رایگان و کاملا فطری را تشکیل میدادند و با همیاری در همه امور همدیگه را یاری میدادند. جامعه مدرن این را هم از زن امروزی گرفته است. علاوه بر این، در حال حاضر فقط در شهر تهران حدود سالی دو میلیون نفر هر سال جابجا میشوند و این یعنی شکل نگرفتن سنتهای مثبت شهرنشینی، شکل نگرفتن فرهنگ مشترک و ایجاد نسلی که خاطرهای از خانه پدری ندارد و در نتیجه حرمتی برای خاک و وطن قائل نیست و عرق ملی ندارد و حاصل این دست نیافتن به تمدن نوین اسلامی خواهد بود. نکته دیگر بحث جمعیت هست. طبق پیمایشی، بالای هفتاد درصد مردم علاقه دارند بیش از سه فرزند داشته باشند اما شهر و محله و خانه کاملا ضد فرزندآوری است. از خانههای کوچک تا محلههایی که حتی امکان تردد برای کالسکه ندارد یا زن پیاده نمیتواند نیازهای خود را برطرف کند.
تاثیرات منفی آپارتمان در تربیت کودکان
معماری یکی از ارکان اصلی آرامشبخشی خانههاست. اگر چه خانه محل آرامش انسان است؛ اما هر خانهای با هر نوعی از معماری، توانایی آرامشبخشی به اعضای خانه را ندارد. در این میان خانههای آپارتمانی از ناتوانترین خانهها برای آرامشبخشی به خانواده است؛ دلایل این ادعا را میتوان در این چند مورد خلاصه کرد: مساحت کم و سقف کوتاه، نداشتن حیاط، نورگیری ضعیف، معماری خشک و بی روح، دوری از طبیعت، ناامنی روانی، استفاده کمتر از هوا همچنین امروزه بسیاری از مشکلات تربیتی فرزندان را باید در نوع ساختمانسازیها جستجو کرد. در معماری خانههای امروزی نیازهای تربیتی کودکان در نظر گرفته نمیشود. از جمله مشکلات تربیتی که زمینه بروز آنها در خانههای آپارتمانی بیشتر است، محدودیتهای آزار دهندهای است که موجی از معضلات دیگر را در پی دارد. از جمله این معضلات میتوان به بروز شرارت و حس افسردگی، ساکن شدن اجباری کودکان و روی آوردن آنها به رسانه اشاره کرده. علاوه بر اینها کودک در معرض امر و نهیهای مکرر والدین قرار میگیرد که خود این مسئله تبعات ناخوشایندی روی تربیت فرزند دارد.
ثبت دیدگاه